“
به طور خلاصه، باز بودن به تجربه شامل احساس ارزش و اصالت[۱۳۳]، تازگی جویی[۱۳۴]، دانش و تجربه و همچنین نیاز به داشتن انواع مختلفی از علایق و البته توانایی برای تفکر آزاد و انتزاعی است (تیلور، ۲۰۰۴). در چار چوب مدل پنج عاملی عامل گشودگی از شش زیر مؤلفه به نامهای خیال پردازی، زیبایی شناسی[۱۳۵]، احساسات، اعمال[۱۳۶]، آرا و عقاید[۱۳۷]، و ارزشها[۱۳۸] تشکیل یافته است.
۴-۱۳-۲ توافق
ادبیات روانشناسی برای اصطلاح توافق نیز مفاهیم متعددی پیشنهاد کردهاست. بر اساس مک کری و جان، موضع و تفسیر این عامل به عامل برونگرایی بستگی دارد، چرا که این عامل عامل همبسته و متعامد برونگرایی است. دیگمن (۱۹۹۰) یک انتهای این عامل را معادل نوع دوستی، محبت، مراقبت و حمایت عاطفی و انتهای دیگرش را معادل خصومت ، بی تفاوتی نسبت به دیگران، خود محوری، و حسادت در نظر میگیرد. گرازیانو و ایزنبرگ[۱۳۹] (۱۹۹۷) اصطلاح توافق را در مقابل تضاد ورزی پیشنهاد کردهاند. گرایشات اجتماعی به عنوان شکلی از عامل توافق توصیف شدند و در نتیجه صفاتی مانند مفید بودن[۱۴۰]، نوع دوستی[۱۴۱] و دلسوزی با این عامل مرتبط فرض شدند (گرازیانو و ایزنبرگ،۱۹۹۷). گلدبرگ و ویگینز این عامل را تحت عنوان گرمی و عشق در نظر گرفتند (مک کری و جان، ۱۹۹۲). در حالی که کوستا، مک کری، و دای[۱۴۲] (۱۹۹۱) این عامل را به عنوان مجموعه ای از ویژگی ها از جمله اعتماد، فروتنی، و انطباق و شایستگی، که آمیزه ای از گرمی[۱۴۳] و فرمانبرداری[۱۴۴] است، در نظر گرفتند. مک کری و کوستا (b1989) عامل توافق را تحت عنوان ” ظرفیت فردی برای همدردی، اعتماد، همکاری و نوع دوستی” توصیف نمودند.
بنا بر عقیده ی پیدمونت[۱۴۵] (۱۹۹۸) در حالی که برونگرایی به میزان لذتی که فرد ضمن بودن با دیگران تجربه میکند اشاره دارد، عامل توافق نشانگر دیدگاه فرد در رابطه با دیگر افراد میباشد. این دیدگاه میتواند از برای دیگران بودن صرف تا تضاد ورزی و مخالفت کامل در نوسان باشد. افراد با میزان بالایی از عامل توافق، افرادی نوع دوست، مهربان، قابل اعتماد، همکاری کننده و دل رحم میباشند، در حالی که کسانی که در این عامل نمرات پایینی دارند افرادی اند تضادورز، بدبین، مشکوک به نیات دیگران، و رقابتی (کوستا ومک کری، a1992؛ پیدمونت، ۱۹۹۸). در چارچوب مدل پنج عاملی، عامل توافق از شش زیرعامل با نامهای اعتماد، درستکاری وصراحت، نوع دوستی، فرمانبرداری، میانه روی و فروتنی، و نرم خویی شکل یافته است (کوستا ومک کری، a1992).
۵-۱۳-۲ با وجدان بودن
دیدگاه های متفاوتی نیز در باب با وجدان بودن مطرح شده است، برخی از این رویکردها با وجدان بودن را به عنوان رفتارهای تکانشی در وارسی و چک کردن در نظر گرفته اند، عده ای دیگر آن را به عنوان بعدی که به رفتار سازمان و جهت می بخشد توصیف نموده اند (تیلور، ۲۰۰۴). تلگن و هوگان[۱۴۶] (به نقل از مک کری و جان، ۱۹۹۲). دیگمن (۱۹۹۰) بر اساس مؤلفه ی پیشنهادیش، یعنی تمایل به پیشرفت، دیدگاهی پیشرو از با وجدان بودن را مطرح نمودند که در این دیدگاه عامل باوجدان بودن به عنوان بعدی در نظر گرفته می شود که به رفتار سازمان و جهت می بخشد. مک کری و جان (۱۹۹۲) با وجدان بودن را آمیزه ای از هردوی این دیدگاه ها فرض نمودند، وتعریف جایگزین مد نظر آن ها بدین صورت است که رفتار توسط وجدان سازمان مییابد و یا این که رفتار بسیار دقیق و سختگیرانه است. کاپلان و ساکوزو[۱۴۷] (۲۰۰۱) با وجدان بودن را تحت عنوان ” میزانی که یک فرد ، مسئول، سازمان یافته، ساعی و تلاشگر ، و تکانشی میباشد” تعریف نموده اند. کوستا ومک کری (a1992) معتقدند که خویشتن داری مورد نیاز برای برنامه ریزی، سازماندهی و انجام وظایف هسته ی مرکزی با وجدان بودن است. بر اساس نظریه ی ی مک کری و جان (۱۹۹۲)، افراد با درجات بالایی از عامل C را می توان به عنوان افرادی هدفمند، با اراده، مصمم، قابل اعتماد، و قادر برای به تأخیر انداختن ارضای نیازهایشان در نظر گرفت. در مقابل، افراد با درجات پایینی از این عامل در لحظه زندگی میکنند، و به عنوان افرادی بی رمق، بی دقت و آشفته توصیف میشوند (پید مونت،۱۹۹۸).
در چارچوب مدل پنج عاملی، باوجدان بودن از شش زیرعامل با نامهای کفایت، نظم، وظیفه شناسی، پیشرفت طلبی، خویشتن داری ومتانت و تعمق تشکیل شده است (کوستا و مک کری، ۱۹۹۲a).
۱۴-۲ نظریه پنج عاملی شخصیت
در حالی که FFM تعمیم تجربی پراکندگی صفات شخصیتی است، FFT[148] مفهوم بندی یافته های تحقیقات اخیر در مورد صفات شخصیتی است که آن ها را درچارچوب عملکرد کل سیستم شخصیتی توضیح میدهد (آلیک و مک کری، ۲۰۰۲). بنابرین نظریه ی پنج عاملی، مدلی در باب شخصیت افراد میباشد که مکانیسم شخصیت را از باب رویکرد صفات تبیین میکند (تیلور، ۲۰۰۴). بر اساس عقیده آلیک[۱۴۹] و مک کری (۲۰۰۲)، نظریه پنج عاملی شخصیت این موضوع را که “چگونه زیست شناسی و فرهنگ با ایجاد عادات، نگرش ها، ارزش ها، نقش ها و روابط، که هم بیانگرصفات فردی وهم تأثیرات محیط اجتماعی اند، در تعامل است.
بنا بر FFT، مؤلفه های اصلی سیستم شخصیتی عبارتند از گرایشات پایه، ویژگی سازگاری و مفهوم خود است. از گرایشات پایه در زیست شناسی ریشه دارد و به ظرفیت های انتزاعی و تمایلات افراد اشاره دارد (مک کری و کوستا، ۲۰۰۳). بنابرین گرایشات پایه همان صفات شخصیتی اند (در این مورد، یعنی روان رنجورخویی، برونگرایی، بازبودن، توافق و وظیفه شناسی)، و تواناییهای شناختی، استعدادهای هنری، جهت گیری جنسی و فرایندهای روانی را که زیر بنای یادگیری، ادراک و سایر عملکردهای روانی هستند را نیز در بر میگیرد. گرایش های پایه به دلیل داشتن ریشههای بیولوژیکی ثبات زیادی از خود نشان میدهند.
بر خلاف گرایشات پایه، ویژگی سازگاری همان ساختارهای عینی اکتسابی میباشند که در نتیجه ی تعامل فرد با محیطش توسعه مییابند(مک کری و کوستا، ۲۰۰۳). این مؤلفه پیچیده ترین و عمده ترین بخش سیستم پنج عاملی به شمار می رود و منعکس کننده امیال پایه فردی میباشد که در پاسخ به تقاضاهای محیطی اقتباس شده اند(آلیک و مک کری، ۲۰۰۲). تمامی مهارتها، عادات، علایق، نگرش ها، باورهای آموخته شده و جنبههای درونی سازی شده ی نقش های روانی و روابط مؤلفه سازگاری را تشکیل میدهند و اگر چه برخی از آن ها بسیار پایدارند، ولی درعین حال نسبت به تغییرات حساسند. تمایز روشن بین گرایشات پایه و ویژگی سازگاری مشخصه بخشی ضروری از این نظریه را شکل میدهد، چراکه اساسی برای تبیین ثبات شخصیت میباشد.
مؤلفه ی مرکزی سوم، یعنی مفهوم خود[۱۵۰]، در واقع به منزله بخشی از مؤلفه ی سازگاری است، و به خودپنداره ی اکتساب شده در نتیجه ی تجربیات زندگی و بازخوردهای اجتماعی اطلاق می شود (آلیک و مک کری، ۲۰۰۲).
“