تغییر الگوی مشارکت اجتماعی- اقتصادی و حضور زنان در عرصههای اقتصادی نیز دو تأثیر بر جای گذاشته است. مشارکت در هزینه های خانواده بر توقعات آنان برای مشارکت در مدیریت افزوده و کم شدن ترس از آینده به دلیل دسترسی به منابع اقتصادی ثابت، دلهره ی آنان را از آینده، در صورت بروز اختلافات، کاسته است. از سوی دیگر الگوی مشارکت اجتماعی مدرن، مرزهای جنسیتی را درنوردیده و تشابه نقش ها را ترویج میکند و این در حالی است که پایایی و پویایی خانواده در گرو التزام به تفکیک نقش ها در خانه و اجتماع است (حقانی، ۱۳۷۴).
۷- کاهش آستانه ی صبر و سازش: با وجود آن که مشکلات اقتصادی در جوامع گذشته، بیش از امروز بود؛ اما موارد کمتری از طلاق به دلیل موانع اقتصادی، گزارش میشد. به نظر میرسد روحیه صبر و سازش پذیری با مشکلات، در خانواده کنونی، به شدت در حال کاهش است و طایفه و جامعه نیز کمتر از گذشته، زوجین را به تحمل مشکلات فرا میخوانند (دورفرد، ۱۳۹۱).
۸- آرمان زدگی: هرچند آرمان گرایی تأثیر مهمی در حرکت آفرینی و موفقیت دارد؛ اما آرمان زدگی، به معنای نگاه افسانه ای و غیرواقع بینانه به زندگی، میتواند به افزایش سطح انتظارات و به یأس و سرخوردگی بیانجامد. در گذشته ازدواج مرحله ای حساس و ضروری در زندگی هر انسانی شمرده؛ اما سعی میشد تصویر واقع بینانه ای از زندگی به جوانان ارائه شود. بنابرین دختر و پسر به ازدواج با انسانی معمولی اقدام میکردند که ممکن بود خطا کنند و یا اختلاف سلیقه ی زیادی با همسر خود داشته باشند. در دهه های اخیر نگاه آرمان گرایانه و رمانتیک به ازدواج به گونه ای تغییر کرده که دختر و پسر شریک زندگی خود را در آسمان ها جستجو میکنند و به دنبال گزینههایی هستند که آنان را به خوشبختی کامل برساند؛ اما ورود به عرصه ی زندگی واقعیت ها را به گونه ای دیگر به تصویر میکشد که کاملاً خلاف انتظار است و دختر و پسر برای مواجهه ی سازنده با چنین شرایطی پرورش نیافته اند. به گفته «مک دونالد» فاصله ی میان واقعیت زندگی و انتظار از زندگی در هیچ کشوری به اندازه ی ایران زیاد نیست (عاملی؛ ترجمه افراسیابی، ۱۳۸۶). از آنجا که از دهه ی ۱۳۷۰ موضوع عشق رمانتیک، در رسانه های عمومی مورد توجه قرار گرفت انتظار آن است که آثار فرهنگی آن بر خانواده های آینده به شکل افزایش تمایل به طلاق، بیشتر شود.
۹- رشد نیافتگی زوجین: چنین گفته میشود که ورود به حیات خانوادگی به ویژه در سبز فایل و با گسترش خانواده ی هسته ای، شرایطی بیش از بلوغ جسمی را طلب میکند و دختر و پسر باید از مهارتهای زندگی، رشد عاطفی، قدرت برقراری ارتباط، حس همدلی و غمخواری، رعایت حقوق، رعایت هنجارها و مردم داری برخوردار باشند. بنابرین بالا رفتن سن ازدواج تا دستیابی به مهارتهای گفته شده، توصیه میشود؛ اما به این نکته کمتر توجه شده است که بالا رفتن سن ازدواج و تغییرات فرهنگی چه تأثیری بر رشد نیافتگی دختران و پسران دارد؟ به عبارت دیگر در گذشته از آنجا که انتظار بود دختران و پسران در اوایل نوجوانی و جوانی ازدواج کنند، خانواده و طایفه خود را موظف به ارتقای سطح مهارتهای آنان میدانست به گونه ای که دختر ۱۵ ساله تا حدّ نسبتاً مناسبی با مهارتهای زناشویی و ارتباطی آشنا بود؛ اما به دلیل آن که دختران امروز در چنین سالیانی مناسب برای زناشویی تشخیص داده نمیشوند به این دلیل است که خانواده ها نسبت به مهارت افزایی آنان اهمال میکنند (یزدخواستی و دیگران، ۱۳۸۷).
از سوی دیگر، در جوامع سنتی سهم عمده آموزشهای خانوادگی بر عهده خانواده بود و دختران و پسران بخشی از این مهارت ها را از رفتار عملی والدین و بخشی را از آموزشهای چهره به چهره فرا میگرفتند. در جامعه ی کنونی روشهای سنتی، رنگ باخته است بدون آن که جایگزین بهتری برای آن در نظر گرفته شود. پس میتوان انتظار داشت که پدر و مادر در خانواده ی کنونی، اگر هم بخواهند، نمیتوانند نقش مهمیدر مهارت آموزیهای فرزندان ایفا کنند چون خود توشه چندانی برای این مهم فراهم نکرده اند (دورفرد، ۱۳۹۱).
۱۰- صفات شخصیتی و مشکلات شدید شخصیتی و روانی: از دید بسیاری از صاحب نظران ویژگی های شخصیتی یکی از عوامل است که میتواند در ایجاد صمیمیت زوجین بسیار مؤثر باشد. ویژگی های شخصیتی در تمام زمینههای زندگی و روابط اجتماعی انسان جلوه گر می شود و به عنوان عاملی تاثیر گذار بر فرایند های ارتباطی زوج ها اثر میگذارد. و صمیمیت و سازگاری آن ها را تحت تاثیر قرار میدهد. علاوه بر این وجود برخی ویژگی های شخصیتی در زن و مرد میتواند به روابط نزدیکتر و صمیمانه تری بینجامد. برای مثال اگر زن و شوهری که برونگرا هستند و نیاز به تحریک دارند از انجام فعالیت های اجتماعی مانند رفتن به مسافرت و میهمانی لذت نمی برند. برعکس زن یا شوهری که یکی از آن ها برونگرا است و دیگری درونگرا است. یکی تمایل به فعالیت های اجتماعی و متنع و تازه دارد و از جمع لذت میبرد، در حالی که دیگری به آرامش و زندگی عادی و بدون تنش علاقه مند است (موسوی، ۱۳۸۶). همچنین، یکی از شاخصهای خطر آفرین برای طلاق، اختلال روانی شخص در گذشته یا حال است. قسمت اعظم مشکلات ارتباطی و طلاق در میان افراد مبتلا به اختلال روانی شدید، افسردگی و برخی اختلالات اضطرابی شدید گزارش شده است، به طوری که میتوان گفت تعارضات زناشویی و اختلالات روانشناختی به طور متقابل بر روی یکدیگر تاثیر دارند (هالفورد، ترجمه تبریزی و کاردانی، ۱۳۹۳).
۲-۳- ویژگیهای شخصیتی
بررسی مختصر نظریه ها و مدلهای مطرح شده در حوزه زناشویی روشن کننده این مهم اند که عوامل مختلفی بر پایداری و ناپایداری یک ازدواج اثر میگذارند. یکی از عوامل بسیار مهم ویژگیهای شخصیتی همسران است. تاکنون رویکردها و نظریه های بسیار زیادی در تبیین شخصیت و عوامل مؤثر بر آن به وجود آمده اند. مدل پنج عاملی شخصیت یکی از مدلهای مطرح شده در خصوص تاثیر عوامل شخصیتی است. پژوهشگران با بهره گرفتن از این مدل نقش ویژگیهای شخصیتی را در روابط میان همسران بررسی کردند. بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که عوامل شخصیتی میتوانند صمیمیت یا عدم صمیمیت همسران را پیشبینی کنند.