در فصل سوم تحقیق به بررسی مراحل تصویب قانون در نظامهای قانونگذاری سه کشور پرداخته ایم و نهایتاًً در انتهای فصل چهارم نیز نتیجه گیری تحقیق بیان گردیده شده است.
فصل اول:کلیّات
مبحث اول: تعاریف و مفاهیم
در تعریف پارلمان یا مجلس سخنِ بسیار و تعاریف زیادی به کار برده اند اما در یکی از عام ترین تعاریف، پارلمان را قلب تپندهی دموکراسی گفتهاند که یکی از پایه های سهگانه حکومت را تشکیل میدهد. این امر به اندازهیی مهم است که می توان ماهیت دولت ها را بر بنیاد “چگونهگی انتخابات” و “چگونهگی پارلمان” آن ها شناخت. یک نظام غیردموکراتیک و غیرمؤمن به اصول دموکراسی هیچوقت اجازه نمیدهد که یک پارلمان دموکراتیک که بتواند به گونه ای واقعی از مردم نمایندهگی کند، به وجود آید. از همین جا می توان گفت که پارلمان ویژهی نظام های دموکراتیک نیست؛ بلکه پارلمانها در نظامهای غیردموکراتیک و استبدادی نیز وجود دارند. اما مشروعیت چنین پارلمانهایی همواره زیر پرسش است. برای آن که پارلمان مشروعیت خود را مستقیماً از اراده و رأی مردم به دست می آورد.[۱]
در دموکراسی غیرمستقیم یا انتخابی، ملت، نمایندگانی انتخاب میکنند که تشکیل مجالس قانونگذاری را می دهند. در اصطلاح حقوق اساسی(constitutional law) به این نوع مجالس سیاسی، پارلمان (parliament) گفته می شود.[۲]
تعریف جامع و مانع از قوه مقننه کار دشواری است که بیشتر حقوق دانان در حقوق اساسی، ناگزیر از آن چشم پوشیدهاند. ولی در یک تعریف عادی می توان قوه مقننه را نهادی دانست که متکفل قانونگذاری در یک کشور است. بدون شک عواملی مانند ضرورت قانون و تحولات مستمر زندگی اجتماعی و روابط اجتماعی و نیازهای فوری، پیشآمدها، سکوت و ابهام قوانین و تعارض قوانین گذشته، تداوم کار قوه مقننه و فلسفه وجودی آن را ایجاب می کند . این ضرورت، بدون استثنا در تمامی جوامع بشری حاکم، احساس می شود و نیاز به قوه مقننه و ارزش و اهمیت آن بر کسی پوشیده نیست. حتی در نظام توحیدی اسلام نیز با وجود قوانین جامع و کامل الهی که از وحی سر چشمه میگیرد، نوعی نهاد قانونگذاری ضروری است.[۳] با این تفاوت که اصول و قواعد کلی قانونی از طریق وحی الهی مشخص و تعیین شده و به دلیل حاکمیت تشریعی خدا اطاعت از این اصول کلی اجتناب ناپذیر است. ولی در قلمرو وسیع مباحات و احکام ترخیصیه و نیز موضوعات و کیفیت اجرای احکام کلی، اختیارات وسیعی توأم با مسئولیت به انسان آگاه و مومن تفویض گردیده است.
اگر ما به اهداف قانون و قانونگذاری توجه دقیق کنیم ضرورت نهاد قانونگذاری (legislation)بیشتر روشن میگردد. معمولاً تبیین حق و تکلیف و تأمین عدالت و امنیت از اهداف عمده قانون (law) و قانونگذاری می شمارند، در صورتی که وظیفه مهمتر قانون، راهگشائی و هموار نمودن راه رشد و تعالی و تکامل انسانی است. و به همین دلیل است که در شرایط جدید و مراحل نوین رشد و تکامل، احتیاج به قانونگذاری بیشتر خود نمائی میکند .[۴]
گفتار اول: نظریه قانونگذاری
الحاق مجدد قانونگذاری به هسته مرکزی حقوق، نه تنها مستلزم بررسی علت قرارگرفتن آن در خارج یا حاشیه فرآیندهای حقوقی است، بلکه باید امکان (و حتی ضرورت) و حتی«فلسفه قانونگذاری»به عنوان نظریه قانونگذاری بحث و بررسی شود. به علاوه، باید ویژگیهای فلسفه قانونگذاری به عنوان نظریهایی برای قانونگذاران و قوای قانونگذاری ازیک سو، و وضع قانون از سوی دیگر، و نیز روابط آن با فرایند حقوقی در چارچوب معرفت حقوقی، فلسفه حقوق و عقلانیت حقوقی به منظور جست وجوی عقلانیت قانونگذاری مناسب، مورد بحث و بررسی قرار گیرد و ضروری است با مشروطه خواهی و همچنین قانونگرایی مقایسه شود.
از این رو است که در این قسمت از تحقیق(در فصل کلیات تحقیق) به تشریح مقایسه میان وجود و عدم وجود نظریه قانونگذاری میپردازیم و در قسمت های بعدی تفاوت های مشروطه خواهی و قانونگرایی برای یافتن جایگاه مناسب فلسفه قانونگذاری را برمی شماریم. از یک نظر، فلسفه قانونگذاری، نه با تفسیر قوی از قانونگرایی بلکه با تفسیر ضعیف آن منطبق است، اما حدس این است که فلسفه قانونگذاری اگر چه با تفسیر ضعیف از مشروطه خواهی نیز انطباق دارد، اما همخوانی بیشتری با تفسیر قوی آن خواهد داشت.[۵]
بند اول: قانونگذاری و فلسفه قانونگذاری
قانونگذاری، قانونگذاران و قوای مقنن، اسامی خوشنامی در حقوق و فلسفه سیاسی نیستند[۶] و تصور می شود پیوندی ضعیف با آموزش حقوقی دارند؛ تا جایی که آموزش تهیه پیش نویس قوانین موضوعه و اجرای آن، اگر نگوییم اصلاً وجود نداشته، دست کم به صورت جریانی ضعیف و فرعی بوده است. برای تبیین بخشی از علت این امر دست کم می توان تا انتشار مقاله«نقش زمانه ما در قانونگذار ی و فلسفه حقوق» نوشته فریدرش کارل فون ساوینی به گذشته بازگشت که طی آن ساوینی دیدگاهی را مطرح کرد که بر اساس آن، نهادهای حقوقی، نماینده اصیل فرهنگ ملی و تاریخ مردم هستند که در قالب روح آن ملت نمایانگر شده است. حقوق، حاصل وجدان جمعی است، بنابرین نمی توان بدون اینکه توده مردم آزادانه در خلق آن دخیل باشند از خارج به ایشان تحمیل کرد.