۲- تعیین میزان ارتباط هوش هیجانی و استرس شغلی با شادکامی
۳- تعیین میزان ارتباط تاب آوری با شادکامی
-
- فرضیه های پژوهش
۱- بین هوش هیجانی و استرس شغلی با تاب آوری رابطه وجود دارد.
۲- بین هوش هیجانی و استرس شغلی با شادکامی رابطه وجوددارد.
۳- بین تاب آوری با شادکامی رابطه وجود دارد.
۱-۶-متغیر های پژوهش
۱-۶-۱- تعریف مفهومی متغیرها
هوش هیجانی: هوش هیجانی شامل درک، فهم، استدلال و اداره هیجان در خود و دیگران (سالووی و همکاران، ۲۰۰۰) و مجموعه ای از توانایی ها، کفایت ها و مهارتهای غیر شناختی است که توانایی فرد را برای کسب موفقیت در مقابله با اقتضائات و فشارهای محیطی تحت تأثیر قرار میدهد (بار- آن، ۱۹۹۷).
استرس شغلی: مؤسسه بینالمللی ایمنی و سلامت شغلی (۲۰۰۲) استرس شغلی را به صورت پاسخ مضر جسمی و روحی تعریف میکند که در زمانی رخ میدهد که نیازمندی های شغلی با توانایی ها، منابع حمایتی و نیازهای فرد شاغل همخوانی و هماهنگی نداشته باشد (جانگوی، ۲۰۰۷به نقل ازخاتونی و همکاران، ۱۳۸۹).
تاب آوری: تاب آوری صرف مقاومت منفعل در برابر آسیبها یا شرایط تهدید کننده نیست. بلکه فرد تاب آور، مشارکت کننده فعال و سازنده محیط پیرامونی خود است. تاب آوری قابلیت فرد در برقراری تعادل زیستی- روانی-معنوی، در مقابل شرایط مخاطره آمیز میباشد. (کانر و دایویدسون،۲۰۰۳)
شادکامی: شادکامی نگرشی است که افراد را در رویارویی با رویدادهای دشوار در مقابل افتادن درگرداب بیتفاوتی، ناامیدی و افسردگی مقاوم میسازد.( اشنایدر، ۱۹۹۱)
۱-۶-۲- تعریف عملیاتی متغییرها
هوش هیجانی: در این پژوهش به منظور بررسی هوش هیجانی از پرسشنامه هوش هیجانی بار آن (۱۹۹۷) که شامل ۹۰ سوال میباشد استفاده می شود.
استرس شغلی: در این پژوهش منظور از استرس شغلی میزان نمراتی است که پاسخگویان از پرسشنامه استرس شغلی HES (1979) به دست می آورند.
تاب آوری: در این پژوهش به منظور بررسی تاب آوری از پرسشنامه کونور و دیویدسون (۲۰۰۳) استفاده می شود.
شادکامی: در این پژوهش جهت بررسی شادکامی از پرسشنامه شادکامی آکسفورد(۲۰۰۲) استفاده می شود.
فصل
دوم
مفاهیم، نظریه ها و سابقه پژوهش
۲-۱- هوش هیجانی
۲-۱-۱- هیجان چیست؟
واژه هیجان، اصطلاحی است که روانشناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداختهاند. ریشه واژه هیجان کلمه ی لاتین «موتر[۱۸]» است. به معنی (حرکت و جنبش) به اضافه پیشوند «را» به معنی (دور شدن) و نشان دهنده میل به عمل در هر هیجان است (گلمن، ۲۰۰۳). در فرهنگ های لغات تعاریف گوناگون و متناقضی از عواطف وجود دارد. که در اینجا به دو تعریف آن اشاره می شود. در فرهنگ لغت آکسفورد (۱۹۹۲) معنای لغوی هیجان چنین تعریف شده است: «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، فکر، حالت روانی و بیولوژیکی مختص آن، و دامنه ای از تمایلات شخصی برای عمل کردن بر اساس آن به کار می رود». در فرهنگ لغت راندوم هاووس، هیجان را «نوعی حالت احساسی یا عاطفی میداند که خودآگاه و ارادی است و طی آن حالت هایی چون شناخت یا انگیزش و اراده تفاوت دارد (مایر و همکاران، ۲۰۰۱).
تعداد هیجان های شناخته شده با درنظر گرفتن ترکیبات گوناگونی ها، تحولات و اختلافات جزئی میان آن ها به صدها نوع میرسد. در واقع هیجان های ظریف بی شماری وجود دارد که برای آن ها واژه ای نداریم (گلمن، ۱۹۹۵). درباره تظاهرات صوری شناخته شده و چهار حالت هیجان، ترس، خشم، ناراحتی و لذت بحث های زیادی صورت گرفته است. جهان شمول بودن تظاهرات صوری شاید بدواً توسط داروین (۱۹۶۵؛ به نقل از گلمن، ۱۹۹۵) مطرح شده باشد. داروین شواهدی را یافت که در آن ها همراه با تکامل سیستم عصبی مرکزی این حالات هیجانی جلوه گر می شد. از نظر برخی از نظریه پردازان مجموعه هیجانات زیر جهان شمول هستند:
خشم: تهاجم، حتک حرمت، تنفر، غضب، اوقات تلخی، غیظ،آزردگی، پرخاش،خصومت، اذیت، تند مزاجی، دشمنی و شاید در بدترین حالت تنفر و خشونت آسیب شناختی.
اندوه: غصه، تأثر،دلتنگی، عبوسی، مالیخولیا، دلسوزی به حال خود، احساس تنهایی،دل شکستگی، نا امیدی، و در سطح آسیب شناختی افسردگی شدید.
ترس: اضطراب، بیم، نا آرامی، دلواپسی، بهت، نگرانی، توهم، ملاحظه کاری، تردید، زودرنجی، ترسیدن، ترس ناگهانی (شوک)، وحشت و از نظر آسیب شناختی هراس (خوبی) و وحشت زدگی.
شادمانی: شادی، لذت، آسودگی،خرسندی، سعادت، شوق، تفریح، احساس غرور، لذت جسمانی، به هیجان آمدن، وجد،خشنودی، شنگولی، بوالهوسی، از خود بی خود شدن و در نهایت شیدایی(مانی)
عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، هم ریشگی، صمیمیت، پرستش، شیفتگی، مبهوت شدن.
شگفتگی: جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب.
نفرت: تحقیر، اهانت، خوار شمردن، اکراه، بیزاری، بی رغبتی.
شرم: احساس گناه، دستپاچگی،حسرت، احساس پشیمانی، احساس حقارت،افسوس،دل شکستگی و توبه. (گلمن، ۱۹۹۵).
هریک از این طبقهها در مرکزش دارای هسته ای هیجانی است که به اشکال مختلف ظهور میکند. در میان پژوهشگران بحث بر سر اینکه آیا اصولاً می توان بعضی از هیجان ها را اصلی تلقی کرد، هیجان هایی که به مثابه الفبا باشند که کلمات از ترکیب آن ها به وجود میآیند، فراوان است. نظریه هیجانات اساسی[۱۹] که قسمت اصلی آن از تامکین بوده و اکمن و ایزارد نیز به بسط آن کمک کردهاند، اصول اساسی معدودی دارد که عبارتند از:
-
- هیجانات اساسی، بنیادی یا اولیه ای وجود دارد که همگانی هستند.
-
- هیجانات همگانی اشکال یگانه ای دارند. هریک از عواطف با الگویی از حرکات چهره ای مربوط به عضلات خاصی از چهره در ارتباط است و در کودکان از بزرگسالان و اعضای فرهنگ های مختلف یکسان است.
-
- نظام عواطف یک نظام انگیزشی ابتدایی[۲۰] است. گفته می شود هیجان ها نسبت به سائق ها اثر انرژی زایی و انگیزشی بیشتری دارند، بدین ترتیب که بسیاری از افکار و حافظه ها بر حسب ارتباطی که با یک عاطفه دارند سازمان مییابند. چنانچه این مطلب در مورد بسیاری از پاسخ های رفتاری نیز صحت دارد (باور، ۱۹۸۱، پروین، ۱۹۹۶).
- با توجه به عوامل سرشتی و تجربه، افراد از جهت فراوانی و شدت هیجانی که تجربه میکنند متفاوتند. طبق نظر ایزارد در سال ۱۹۹۳ یک کارکرد عمده هیجانات و نظام هیجانی در سازمان صفات و ابعاد شخصیت منعکس است. هرچند ماهیت اساسی هر پاسخ عاطفی ذاتی و همگانی است، اما ارتباط بین هر هیجان تحرک خاص و نیز قواعد فرهنگی که مربوط به چگونگی محل بیان هر عاطفه است، مربوط به یادگیری است (پروین، ۱۹۹۶).
۲-۱-۲-مبانی فیزیولوژیکی هیجان
مهمترین ساختار مغزی که هیجان را ایجاد میکند، سیستم لیمبیک[۲۱] (دستگاه کناری) است. این دستگاه مغز حیوانی نامیده می شود. زیرا قسمت ها و عملکردهای آن در همه پستانداران به طور اساسی مشابه میباشد. دستگاه لیمبیک در بالای پایه مغزی و در زیر قشر مخ واقع شده است. تعدادی از ساختها در پایه مغزی و قسمتهایی از قشر مخ نیز در به وجود آوردن هیجان دخالت دارند.