بند دوم) کمبود محبت:
وجود محبت والدین برای کودک و رشد عاطفی او ضروری است. همان طور که کودک برای رشد جسمانی به توجه نیاز دارد، به همان ترتیب نیز برای رشد عاطفی خود و ورود به اجتماع احتیاج به محبت و احساسات عاطفی دارد. کودکان بیش از غذای خوب، لباس گرم، اسباببازی و هوای آزاد، نیازمند آن هستند که مقبول والدین قرار گیرند و دوست داشته شوند و احساس کنند که به کسی تعلق دارند. کودک در محیط خانوادگی میآموزد که چگونه محبت والدین را با برادران و خواهران خود تقسیم نماید. او در این محیط کوچک راه ورود به اجتماع و قبول سایرین را میآموزد. کمبود محبت غالباً یکی از عوامل بسیار قوی است که اطفال و نوجوانان را به سوی ارتکاب بزهکاری سوق میدهد. گاهی دیده شده که بعضی از کودکان بر اثر بی توجهی و بیمهری والدین خود به راه دزدی و زورگویی و کتک زدن دیگران کشیده شدهاند. روانشناسان و متخصصین اطفال که چندین هزار نمونه از جرایم را مورد بررسی قرار دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند که بعضی از کودکان به علت اینکه در محیط خانواده مورد بیمهری و بی اعتنایی پدر و مادر خود قرار گرفتهاند در نتیجه به عنوان یک واکنش در مقابل این کمبود محبت شروع به سرقت و یا آزار و اذیت دیگران پرداختهاند.در واقع این قبیل کودکان تشنه محبت بوده و چون از سرچشمه محبت والدین سیراب نمیشوند، به عنوان انتقام و به خاطر جلب توجه والدین خود به ارتکاب چنین اعمالی دست میزنند. به عبارت دیگر، انگیزه ارتکاب جرم در این کودکان همانا خودنمایی و میل به شناخته شدن و به حساب آمدن است. چنین طفلی سرقت میکند یا دست به کتک کاری و اذیت و آزار دیگران میزند تا جنجال برانگیزد و مورد توجه واقع شود(ستوده،۱۳۸۵).
بند سوم) تقلید پذیری:
پدر و مادر اولین و نزدیکترین کسانی هستند که مورد تقلید کودکان خود قرار میگیرند و در واقع سرمشقی برای فرزندان خود میشوند. حال اگر در مقابل چنین رفتار طبیعی و فطری کودک، عکس العمل مناسب و حساب شده صورت نگیرد و پاسخهای بیربط، ترساننده و گاهی توأم با خشونت و بددهنی به او داده شود، در واقع زمینه انحراف روحی و فکری را در او به وجود خواهد آورد. حال اگر کودک در خانوادهای که نسبت به نیازهای فکری و روحی او بیتوجه نبوده رشد یابد و پدر و مادر و یا اعضای دیگر خانواده به سؤالات او با حوصله و به طور صحیح پاسخ گویند، اساس و چارچوب فکری او درست پایه ریزی خواهد شد.افراد خانواده غالباً برای کودک الگوی مناسب و یا نامناسب بوده و او سعی میکند اعمال و کردار خویش را با اعمال و کردار آنان مطابقت دهد. پسر در خانواده پدر را از جهت خصوصیات مردانه الگوی خود قرار میدهد و با او همانندسازی میکند و دختر مادر را الگو قرار میدهد. کودکانی که به علت از دست دادن یکی از والدین یا جدایی آن دور هم به پدر یا مادر دسترسی ندارند، در فراگیری نقش ویژه خود دچار مشکل میشوند. به همین ترتیب اگر پدر یا مادر نتواند نقش خود را به درستی ایفا کند و الگوی صحیح و مناسبی برای فرزندان خود باشند. بیتردید دشواریهای فراوانی برای فرزندان آن ها پیش خواهد آمد(فرجاد،۱۳۸۳).
بند چهارم) اختلاف خانوادگی:
موضوع دیگری که ممکن است باعث ارتکاب جرایم اطفال و نوجوانان گردد، اختلاف والدین و سرزنش و خردهگیری دائمی، پرخاش و اصطکاک بین آن ها است که آثار آن متوجه سایر اعضای خانواده و حتی بستگان آن ها خواهد شد. آنچه در مورد اختلاف والدین بیشتر جلب توجه میکند، علت اختلاف آنهاست که مبین نابسامانیها و نارساییهای موجود در خانواده میباشد. گاهی مشکلات خانواده ها منجر به قهر و حتی ترک یکی از والدین از محیط خانواده میشود. بنابرین ملاحظه میشود که اختلاف خانوادگی و ناسازگاری زن و شوهر با هم تأثیر مستقیم و نامطلوبی بر روی کودکان معصوم گذاشته و غالباً آن ها را به سوی ارتکاب جرم و یا خودکشی سوق میدهد. زیرا در خانوادهای که تفرقه و جدایی حکومت میکند اگر چه طفل عملاً و در ظاهر امر از کانون خانوادگی طرد نشده ولی در باطن غالباً از محبت پدر و یا مادر و یا هر دو محروم شده و در نتیجه از نظر روحی پژمرده و عبوس و بی حوصله میگردد. به هر ترتیب باید گفت که نفاق، ناسازگاری و مشاجره دائمی پدر و مادر و اطرافیان، آثار شومی در روان اطفال باقی خواهد گذارد. طفل به علت عدم آرامش روانی به تحصیل و کار خود بیعلاقه شده و دائماً مضطرب و پریشان خاطر است و همین امر گاهی باعث میشود که از خانه فرار کند. حتی برخی از آنان پس از فرار به وادی فساد نیز کشیده میشوند(ستوده،۱۳۸۵).
گفتار دوم) نقش مادر در خانواده:
خانوادهای از سلامت برخوردار است که پدر و مادر رفتاری متناسب داشته باشند، بدین معنی که هیچ کدام از آن ها از وظایف خود نسبت به فرزندانش روگردان نباشد. اگر رابطه محکم بین والدین و کودک وجود داشته باشد موجبات بیشتری در انتقال سنن فرهنگی به کودک وجود خواهد داشت. رابطه پراحساس مادر و فرزند نیز اگر بسیار محکم باشد این خود باعث آسانی کار اجتماعی کردن میشود. وجود مادر در منزل موجب نثار محبت به فرزند میگردد و این خود کلید پیروزی فرزندان است زیرا محبت لازمه مدیریت خانه است. محبت مادر وجود کودک را گرم و شاداب و پرتحرک میسازد و به او امیدواری میدهد و درس فداکاری میآموزد. محبت مادر منشأ احترام است و در پایهریزی شخصیت و چگونگی رشد عواطف کودک بسیار اهمیت دارد. اطفالی که از مراقبت و نوازش مادر محروم و در پرورشگاهها و مؤسسات شبانهروزی نگهداری میشوند با اینکه از نظر جسمی طبق اصول بهداشتی و علمی از آنان مراقبت میشود ولی به علت محرومیت از نوازش و محبت که منجر به عدم ارضای روانی طفل شده و تکامل عادی آنان دچار اختلال میگردد. زندگی در پرورشگاه و مؤسسه برای بسیاری از کودکان، در جامعه نوین ما، یعنی فقدان کامل کانون خانوادگی(ستوده،۱۳۸۵).
بند اول) عدم حضور پدر در خانواده: