تحول باورهای خودکارآمدی تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله خانواده، دوستان، مدرسه، همسالان، بزرگسالان و دوره گذر به نوجوانی میباشد.
کودکی
زمانی که کودکان میکوشند بر محیط فیزیکی و اجتماعیشان اعمال نفوذ کنند، آغاز پرورش کارایی شخصی آن ها است. آموختن توانایی ها، مثل مهارت جسمانی، اجتماعی و توانایی زبان را آغاز میکنند. این توانایی ها تقریباً به طور مستمر به کار برده میشوند و عمدتاًً از طریق تأثیرشان بر والدین، بر محیط عمل میکنند. بررسیها نشان داده اند که مردان دارای کارایی شخصی زیاد، به هنگام کودکی روابط گرمی با پدر خود داشته اند، مادران آن ها متوقعتر از پدرانشان بوده و سطوح بالای عملکرد و موفقیت را انتظار داشته اند. در مقابل، زنان دارای کارایی شخصی زیاد در کودکی از جانب پدر برای سطوح بالای موفقیت تحت فشار بوده اند (اشنیویند، ۱۹۹۵). در بین همبازیها کودکانی که در بازیها و تکالیف باتجربه هستند، نقش الگوهای دارای کارایی زیاد را برای کودکان دیگر ایفا میکنند. معلمان از طریق تأثیرشان بر رشد تواناییهای شناختی و مهارت های مسئلهگشایی که برای عملکرد کارآمد بزرگسالان حیاتی هستند، بر قضاوتهای کارایی شخصی اثر میگذارند. از دیدگاه بندورا مواردی که دانش آموزان را بر اساس توانایی گروهبندی میکنند، کارایی شخصی دانشآموزانی را که پیشرفت کمی دارند تضعیف کرده، و از این رو اعتماد به نفس دانشآموزانی را که در گروه های ضعیف گمارده شدهاند کاهش می دهند.
نوجوانی
تجربیات انتقالی نوجوانی شامل کنار آمدن با درخواستها و فشارها، از آگاهی جنسی گرفته تا انتخاب دانشگاه و شغل است. در هر موقعیتی که مستلزم سازگاری است، نوجوانان باید شایستگیهای جدید، ارزیابیهای جدید از تواناییهایشان را ایجاد نمایند. بندورا خاطرنشان ساخت که موفقیت این مرحله انتقالی بین کودکی و بزرگسالی، به سطح کارایی شخصی ایجاد شده در طول سالهای کودکی بستگی دارد.
بزرگسالی
بندورا بزرگسالی را به اوان بزرگسالی و سالهای میانی تقسیم کرد. اوان بزرگسالی مستلزم سازگاریهای بیشتری چون ازدواج، فرزندپروری و ارتقاء شغلی است. کارایی شخصی زیاد برای عملکرد موفق در این تکلیفها ضروری است. بررسیها نشان میدهد زنان بزرگسالی که کارایی شخصی زیادی دارند، کارایی شخصی را در فرزندانشان تشویق میکنند. سالهای میانی بزرگسالی نیز استرس زا هستند، به طوری که افراد زندگی خود را ارزیابی مجدد میکنند، با محدودیتهایشان مواجه میشوند و احساس کارایی شخصی خود را تصریح مجدد مینمایند.
پیری
ارزشیابیهای کارایی شخصی در پیری دشوار است، پایین بودن کارایی شخصی می تواند به صورت نوعی پیشگویی خود کام بخش تأثیر بیشتری بر کارکرد جسمی و ذهنی بگذارد. برای مثال کاهش احساس کارایی شخصی در مورد میل جنسی می تواند به کاهش فعالیتهای جنسی بیانجامد. کارایی جسمی کم می تواند به خستگی و محدود شدن فعالیتهای جسمی منجر شود (شولتز و شولتز، ترجمه سید محمدی ۱۳۷۷).
به طور خلاصه و با عنایت به آنچه گفته شد خودکارآمدی ادراک شده عبارت است از استعداد به کارگیری تمام امکانات در شرایط گوناگون باورهای خودکارآمدی بر رفتار، انگیزش و آسیبپذیری در برابر استرس و افسردگی و اضطراب تأثیر می گذارد و دارای پنج منبع است که شامل: تجارب مسلط، تجارب جانشینی، قانعسازی کلامی یا اجتماعی، حالتهای هیجانی و فیزیولوژیکی و تجارب تصوری میباشد. رشد باورهای خودکارآمدی از نوباوگی شروع شده و تحت تأثیر عوامل متعددی همچون خانواده، مدرسه، همسالان، بزرگسالان و … است که در سراسر عمر ادامه مییابد. بنابرین طبق نظر بندورا، احساس کارآمدی شخصی عامل مهمی در تعیین موقعیت یا شکست ما در سراسر زندگی است.
خودکارآمدی و اضطراب
در نظریۀ شناختی- اجتماعی، ادراک فرد از کارآمدی خویش تأثیرات ضمنی مهمی در واکنشهای هیجانی وی به موقعیتها و در ایجاد انگیزش در انجام رفتارهای مختلف دارد. این مفهوم می تواند تأثیرات ضمنی با اهمیتی در تندرستی داشته باشد، زیرا در درک پاسخهای هیجانی و رفتاری فرد به شرایط تنشزا و برنامه های مربوط به تندرستی کمک می کند. مطالعات گوناگون نشان داده است که احساس خودکارآمدی پائین، با افزایش فشار روانی، پاسخهای ضعیفتر به درد و انگیزش کمتر برای پیگیری برنامه های مربوط به تندرستی همبسته است. بر عکس احساس کارآمدی بالا، با فشار روانی و پاسخهای زیستی کمتر به فشارهای روانی، قدرت انطباق بیشتر و علاقه مندی زیادتر به برنامه های تندرستی همبسته است. بنابرین یکی از حوزه های بسیار فعال در پژوهشهای اجتماعی- شناختی در مورد رابطه بین باورهای خودکارآمدی و تندرستی است (بندورا، ۱۹۷۷). نتایج این تحقیق را به سادگی میتوان خلاصه کرد: باورهای قوی و مثبت در بارۀ خودکارآمدی از دو طریق بر تندرستی انسان تأثیر میگذارند: یکی از طریق تأثیرات این باورها بر رفتارهای مرتبط با تندرستی فرد و دیگری از طریق تأثیر آن ها بر کارکرد زیستی او (کنترادا[۲۷]، لونت هال[۲۸]، الری[۲۹] ۱۹۹۰، میلر، شادا و هرلی[۳۰] ۱۹۹۶). باورهای خودکارآمدی، هم بر احتمال بروز بیماریهای مختلف و هم بر فرایند بهبود از بیماری تأثیر می گذارد (الریف ۱۹۹۲).
باورهای خودکارآمدی بالا به رفتارهای مختلفی چون سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و راههای جلوگیری از ابتلا به ایدز مرتبط است. تغییر در باورهای خودکارآمدی در مورد فرایند بهبود از بیماریها نیز تأثیرگذار است. شواهد موجود نشان میدهد که باورهای خودکارآمدی بالا، مانع تأثیرات فشارهای روانی می شود و کارکرد نظام ایمنی بدن را افزایش میدهد. در نظریه شناختی- اجتماعی، این ناکارآمدی ادراک شده است که نقش اصلی را در اضطراب و افسردگی افراد بازی می کند (بندورا، ۱۹۹۷). به استناد این نظریه افراد دارای برداشت ضعیف از خودکارآمدی خود در مواجهه با خطر بالقوه، اضطراب زیادی را تجربه میکنند. ناکارآمدی ادراک شده در مواجهه با نتایج خوشایند به افسردگی ختم می شود. اگر چه احساس عدم کارآمدی در دستیابی به هدفهای مورد نظر عامل اصلی افسردگی است، بخشی از این مشکل می تواند به هدفهای بیش از حد بالا مربوط شود. به علاوه باورهای خودکارآمدی ضعیف می تواند به عملکرد ضعیف منجر شود، فاصله خود را با معیارهای خویش بیشتر کند و موجبات سرزنش بیشتری را فراهم آورد (کاواناف[۳۱]، ۱۹۹۲). بنابرین تحقیقات نشان میدهد که نظریه خودکارآمدی می تواند پیامدهای منفی مهمی برای انواع رفتارهای مربوط به تندرستی داشته باشد (جوادی و کدیور، ۱۳۸۱).
پژوهشهای مختلفی که پس از اجرای برنامه های آموزشی مهارت های زندگی در مدارس صورت گرفته دستاوردهای مهمی را در ابعاد مختلف سلامت روان داشته است. مثلاً تصور از خود (کروتر[۳۲] و همکاران، ۱۹۹۱) عزت نفس (اینت[۳۳] و همکاران ۱۹۹۴)، خودکارآمدی (الیاس و همکاران ۱۹۹۱) ناسازگاری اجتماعی و هیجانی (کاپلان و همکاران ۱۹۹۴) و کاهش معنیدار اضطراب اجتماعی (بوتین و انگ[۳۴] ، ۱۹۸۲به نقل از سازمان بهداشت جهانی، ترجمه نوری قاسمآبادی و محمدخانی، ۱۳۷۷).