شکل گیری هویت تحت تاثیر عوامل بین فردی است که شامل ظرفیت های ذاتی خود فرد و اکتساب ویژگی های شخصیتی است. بنابرین همان قدر که شخص با افرادی که مورد احترام او هستند و به نصیحت های آن ها گوش میدهد همانندسازی میکند و همچنین همان قدر که فرد از عوامل فرهنگی که شامل ارزشهای اجتماعی گسترده بوده و فرد در زمان رشد در معرض آن ها قرار دارد پیروی میکند شکل گیری هویت او موفقیت آمیز خواهد بود (آدامز[۶۵] و همکاران، ۲۰۰۰)
دستیابی موفقیت آمیز به هویت موجب اولین تکلیف بزرگسالی یعنی رشد احساس صمیمیت حقیقی می شود. ناکامی در دستیابی به هویت به عدم صمیمیت یا فاصله گذاری منجر می شود. فاصله گذاری به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیت هایی که ممکن است به طور مناسبی هویت فرد را نقض کند. اطلاق می شود. بنابرین حل موفقیت آمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مهم است بلکه برای روابط مهم آن ها نیز اهمیت دارد. طبق نظر اریکسون صمیمت اصل و واقعی تنها بعد از شکل گیری هویت ایجاد می شود. ایجاد مفهومی از خود، شرط لازم و قدم اول برای صمیمیت است که به صورت توانایی داشتن روابط دو جانبه با دیگر افراد تعریف می شود. دوجانبه بودن به این مفهوم است که هر دو شخص باید همزمان نیازها، افکار و احساسات دیگری را آن چنان که به نیازها افکار و احساسات خود توجه دارند مورد توجه قرار دهند و این یک نکته ی کلیدی است تکامل مطالعه ی رشد هویت از اولین نوشته های فروید تا تفسیرهای نظری و نتیجه گیری های اریکسون عملیاتی کردن تجربی مارسیا و در نهایت شش نظریه ی جایگزین (منظور برزونسکی ، گروتوانت[۶۶]، واترمن، کورتینس[۶۷] ،آدامز و کوته[۶۸]) که از ۱۹۸۷ به بعد معرفی شده قابل ردیابی است (شوارتز[۶۹]، ۲۰۰۱)
بر اساس نظریه اریکسون (۱۹۶۸) هنگامی که شکل گیری هویت به خوبی پیش برود صمیمیت شکل میگیرد. در این حالت فرد توانایی ایجاد روابط صمیمی و پایدار را که بر وابستگی آزاد تعهد عمیق اعتماد محبت و حمایت استوار است به دست می آورد. اریکسون تأکید میکند که صمیمیت جنسی، تنها بخشی از مفهومی است که او در نظر دارد. در واقع صمیمت جنسی، اغلب پسایند ظرفیت طرح ریزی یک صمیمیت حقیقی و دو طرفه روانی اجتماعی با فرد دیگر است.
در طول چهار دهه گذشته تحقیقات پیرامون هویت نوجوان بر اساس پارادیم پایگاه هویت مارسیا مفهوم سازی شد لیکن اخیراً بعضی محققان به فرایندهای شکل گیری هویت توجه کردهاند و بر جهت گیری پردازش شناختی- اجتماعی یا سبک هایی که نوجوانان با پایگاه های هویتی مختلف به کار می گیرند تمرکز میکنند سبک پردازش هویت عبارت است از اینکه افراد چگونه اطلاعات مربوط به خود را پردازش میکنند چگونه درباره اطلاعات مربوط به خود و موضوعات هویتی بحث و گفتگو میکنند و تصمیم می گیرند(برزونسکی، ۱۹۸۹)
رانانسب و فونیکس[۷۰] (۱۹۹۷ نقل در بزونسکی ۲۰۰۵) با رویکردی پسامدرن نسبت به هویت آن را غیرمتمرکز ، پویا، متعدد، وابسته به بافت، نسبی سیال و چندبخشی می دانند. مفهوم هویت های چندگانه با در نظرگرفتن مؤلفه های یک هویت واحد تفاوت میکند. هویت ساختار مفهومی سطح بالایی است که کوشش میکند مؤلفه های جدای از هم را به صورتی پرمعنا و قابل درک وحدت بخشد و سازمان بدهد. ساختار هویت خصوصاً مفروضه های ضمنی، معیارها و تعهدات ارزشی که «هسته سخت» آن را ایجاد میکنند احساسی از یگانگی و تداوم خود را برای افراد فراهم می آورند. و به عنوان یک «دیدگاه شخصی» در دنیای پسا مدرن عمل میکنند(همان منبع).
برزونسکی (۱۹۹۰) نقش فرض های معرفت شناسی شخص در فرایند شکل گیری هویت را بررسی کرده و نتیجه گرفت که افراد از فرایندهای شناختی – اجتماعی مختلفی برای حل مسائل شخصی تصمیم گیری ها و پردازش اطلاعات مرتبط با خود و در نهایت شکل گیری هویت خود استفاده میکنند. او معتقد است که افراد هویت خود را بر اساس سه جهت گیری پردازش شناختی مختلف بنیان می نهند که آن ها را سبک های پردازش هویت نامید(شامل سبک اطلاعاتی، سبک هنجاری، و سبک سردرگم – اجتنابی)
۲-۲-۲-۱- عوامل مؤثر بر شکلگیری هویت
رشد هویت نوجوانی تحت عوامل مختلفی است که چند مورد مهمتر را میتوان به شرح زیر نام برد:
-
- رشد شناختی
-
- عوامل مربوط به والدین و چگونگی ارتباط آن ها با فرزند
-
- عوامل مربوط به مدرسه و تحصیلات تکمیلی
-
- عوامل اجتماعی ـ فرهنگی، شاید بتوان گفت بیشتر از سایر موارد در رشد هویت مؤثر است.
-
- ترتیب تولد و فاصله سنی فرزندان در خانواده
-
- رفتار نوجوان و تاثیر آن بر واکنش اطرافیان
-
- گفتگو در جریان تعارضات، که باعث کسب اطلاعات بیشتر نوجوان و رشد تفکر انتزاعی و معرفی خود به عنوان یک فرد متفاوت به بزرگسالان میشود.
- خیالپردازی نوجوان، منبع دیگری برای ایفای نقشها و رفتارهای آنان است(کریمی، ۱۳۷۸).
۲-۲-۳- نظریه های مربوط به هویت
دیدگاه های متعددی در باب هویت تدوین شده است که به مهمترین آن ها اشاره میگردد.
۲-۲-۳-۱- نظریه اریکسون
در چند دهه ی گذشته حجم وسیعی از تحقیقات روان شناسی اجتماعی و روان شناسی شخصیت به بررسی هویت تمرکز کردهاست. اریکسون (۱۹۶۳) نخستین فردی است که هویت را به عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی معرفی کرد و مهم ترین نظریه درباره ی هویت را توصیف کرد. (برک[۷۱]، ۱۳۸۱) بعد از ارائه این نظریه بنیادین محققان فراوانی هویت را بررسی کردهاند مطرح شدن نظریه های جدید دستاورد این تلاش گسترده ی علمی بود.
شاید هیچ نظریهپرداز دیگری بیش از اریکسون بر ادارک ما از رشد شخصیت نوجوان اثر نگذاشته باشد. اریکسون در کتاب «هویت، جوان و بحران» که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، یک چارچوب نظری در زمینه شکلگیری هویت و سنجش آن ارائه میکند (آدامز، ۱۹۹۹، ص ۲). در نظریه اریکسون هویت من احساسی است که هشیارانه تجربه میشود. احساسی که از تبادل فرد با واقعیت اجتماعی خویش ناشی میشود و در حال تغییر و تبدیل در پاسخ به تغییرات، در محیط اجتماعی است(اریکسون، ۱۹۶۳).
در این دوره نسبتا طولانی است که نوجوان خود را متعلق به سرزمینهای بینام و نشان میداند. گاه حالت کودکان را و گاه حالت بزرگسالان را به خود میگیرد. در همین زمان است که او خود و زندگی و وظایف مختلف را تجربه میکند. در جریان همین تجربههاست که او خود را با قهرمانان مختلفی مانند میکند. این همانندسازیها دیگر جنبه سمبلیک ندارد، بلکه عملا نقشهای مختلف را به تجربه شخصی درمیآورد. بیشتر این نقشها حالت افراطی دارد. در اجرای همین نقشهای مختلف، نوجوان به تدریج هویت فعلی خود را با گذشتههایش پیوند میزند(سیف و همکاران، ۱۳۷۵).