۲-۱-۸- رویکردهای نظری مطرح شده در خصوص نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر
بسیاری از نظریه های مطرح شده در خصوص نگرانی، به بررسی این مؤلفه در درون اختلال اضطراب فراگیر پرداختهاند و بنابرین متاسفانه نظریه ای که به طور خاص به بررسی این مفهوم بپردازد، وجود ندارد. از این رو، ما نیز در این قسمت به بررسی نگرانی در درون بافت نظریه های مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر خواهیم پرداخت.
۲-۱-۸-۱- مدل شناختی اختلال اضطراب فراگیر : اثر عدم تحمل بلاتکلیفی (IU)[123]
پژوهشگران در عرصه های گوناگون علاقه مند به بررسی شیوه های پاسخ دهی و یا مقابله ای افراد با بلاتکلیفی بوده اند. براین اساس چندین مدل بررسی رفتار در موقعیت های دربردارنده ی خطر و بلاتکلیفی مطرح شده اند (به عنوان مثال، هاک[۱۲۴] و کرون[۱۲۵] و، ۲۰۰۴ ؛ سورنتینو[۱۲۶] و رونی[۱۲۷]، ۲۰۰۰ ؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). با وجود این که بعضی از افراد به خوبی با احساس بلاتکلیفی در زندگی خود مقابله کردهاند و گاه، حتی آن را میپذیرند، بسیاری از افراد از این شرایط احساس نارضایتی داشته و آن را تهدیدگونه تلقی میکنند و بنابرین در تلاش هستند تا این احساس بلاتکلیفی را از زندگی خود حذف کنند. داگاس و همکاران در پی ایجاد مفهوم عدم تحمل بلاتکلیفی (IU)، این مفهوم را به عنوان خصیصه ای توصیف میکنند که ناشی از عقاید اساسی در خصوص بلاتکلیفی است. در واقع، IU بر ادراک، تفسیر و پاسخ دهی افراد به موقعیات بلاتکلیفی در سطوح مختلف شناختی، هیجانی و رفتاری تاثیر میگذارد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
افرادی که قادر به تحمل بلاتکلیفی نیستند، معتقدند که بلاتکلیفی استرس زا و ناراحت کننده است، شرایط در آینده خوب نیست، اتفاقات غیرمنتظره منفی گونه هستند و باید از آن ها اجتناب کرد و احساس بلاتکلیفی بر توانایی آن ها در عملکرد مناسب، تاثیرگذار است (باهر و داگاس، ۲۰۰۲؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). در این رویکرد، IU، مؤلفه ی شناختی اختلال اضطراب فراگیر است؛ براین اساس واکنش های شناختی، هیجانی و رفتاری و پاسخ های افراد مبتلا به GAD از طریق این اعتقاد زیربنایی که بلاتکلیفی غیر قابل تحمل است، برانگیخته می شود (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
در بسیاری از پژوهش ها مشخص شده است که نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی رابطه ی بالایی با یکدیگر دارند، به عنوان مثال داگاس و همکاران (۲۰۰۱؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، در پژوهشی که بر روی جمعیت غیر بالینی انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که IU نسبت به نشانگان وسواسی، اجباری و احساس وحشت زدگی، ارتباط بسیار قوی تری با نگرانی دارد. در پژوهشی دیگر داگاس و همکاران (۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که IU در جمعیت غیر بالینی، همبستگی بالاتری با نگرانی دارد تا با نشانگان افسردگی.
باهر و داگاس در پژوهش خود متوجه شدند که IU نسبت به سایر فرایندهایی که با اضطراب ارتباط دارد، مثل کمال گرایی، نیاز به کنترل و عدم تحمل ابهام، ارتباط قوی تری با نگرانی دارد (باهر و داگاس، در حال چاپ؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). در بررسی هایی که روی جمعیت های مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نیز صورت گرفت، یافته ها مشابه با نتایج ذکر شده در پاراگراف پیشین بود؛ به این صورت که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نسبت به بیماران مبتلا به اختلال پانیک (داگاس، مارشاندا و لدوکر، ۲۰۰۵؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، بیماران مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی (لدوکر و همکاران، ۱۹۹۹؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) و گروه کنترل غیر بالینی (داگاس، گاگنون[۱۲۸] و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، سطوح بالاتری از IUرا گزارش کردند.
فرض این رویکرد این است که احتمالا IU از طریق دو گذرگاه احتمالی در توسعه و تداوم نگرانی نقش دارد: اولین احتمال این است که IU به طور مستقیم از طریق گسترش سوء گیری های شناختی منجر به نگرانی مزمن می شود. احتمال دوم این است که IU، از طریق شیوه های غیرمستقیم – از طریق فرایندهای ثانویه ی افکار مثبت در خصوص نگرانی، جهت گیری منفی در خصوص مسئله و اجتناب شناختی – منجر به رشد و گسترش سطوح بالای نگرانی می شود (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۲-۱-۸-۱-۱) ارتباط مستقیم IU با نگرانی
پژوهش ها نشان دادهاند که نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر، با سوگیری های ارزیابی منفی و گوش به زنگی مفرط ارتباط دارند (مک لود[۱۲۹] و روترفورد[۱۳۰]، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). به عبارتی دیگر، فرض براین است که گرایش شدید به عدم تحمل بلاتکلیفی میتواند منجر به افزایش حساسیت نسبت به محرک یا موقعیت هایی شود که در حقیقت بی ضرر هستند. این حساسیت میتواند نشان دهد که چگونه افراد مبتلا به GAD تبدیل به افرادی میشوند که دائما در خصوص موضوعات گوناگون نگران هستند. پژوهش های مختلف مدعی هستند که حساسیت بالا نسبت به اطلاعات مبهم و نامشخص، میتواند در مشخص ساختن افرادی که مستعد نگرانی هستند، کمک کننده باشد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۲-۱-۸-۱-۲) ارتباط غیر مستقیم IU با عقاید مثبت
یافته ها نشان میدهد که نگرانی شدید حداقل با پنج نوع مختلف از عقاید مثبت در ارتباط است:
دو نوع از این عقاید بیان می دارند که نگرانی کارکردی سازگارانه و انطباقی دارد: نگرانی به افراد کمک میکند تا مسئله را به شکل مؤثری حل کنند و انگیزه ی افراد را برای انجام آن ها افزایش میدهد. سومین نوع از این عقاید مثبت، شامل این فرض است که نگرانی، واکنش هیجانی (شگفت زدگی، یاس) نسبت به پیامدهای منفی آینده را تعدیل میکند. چهارمین نوع عقاید گزارش شده، این است که نگرانی میتواند مسیر اتفاقات را تغییر دهد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
در نهایت، پنچمین اعتقاد این است که نگرانی، جنبه ی مثبت شخصیت فرد را نشان میدهد، یعنی نگرانی نشان میدهد که شخص، فردی مراقب و محتاط است (باکرمن[۱۳۱]، باهر، کرنر[۱۳۲] و داگاس، ۲۰۰۴؛ فرانسیس[۱۳۳] و داگاس، ۲۰۰۴؛ هالوکا[۱۳۴]، داگاس، فرانسیس و لاوگسن[۱۳۵]، ۲۰۰۰؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
بیش تر عقاید مثبت در خصوص نگرانی شامل این فرض هستند که نگرانی میتواند به افراد کمک کند تا خود را برای بدترین اتفاق و حفظ کنترل خود بر آن، آماده کنند. بنابرین، این عقیده که نگرانی میتواند به گونه ای آگاهانه و یا ناآگاهانه به کار برده شود، تا حدی پیامد موقعیات نامشخص را تغییر میدهد و یا واکنش های منفی شخص را به چنین موقعیت های منفی کاهش خواهد دارد. در این رویکرد، حفظ عقاید مثبت در خصوص نگرانی، یک مؤلفه ی سودمند و تداوم بخش مهم در نگرانی مفرط به حساب میآید (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۲-۱-۸-۱-۳) ارتباط غیر مستقیم IU با جهت گیری منفی در خصوص مسئله
جهت گیری منفی در خصوص مسئله به عنوان سومین مؤلفه در مدل GAD، به مجموعه ای از نگرش ها و ادراکات ناکارآمد در خصوص فرایند مسئله گشایی اشاره دارد. در واقع جهت گیری منفی در خصوص مسئله شامل: ادراک مسئله به صورت تهدید، فقدان اعتماد به خویشتن در خصوص تواناییهای مسئله گشایی شخصی، گرایش به ناامیدشدن فوری در حین تلاش برای حل مسئله، میباشد(دزوریلا[۱۳۶]، نزو[۱۳۷] و میدو- اولیوارسا[۱۳۸]، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). اگر فردی دارای جهت گیری منفی در خصوص مسئله باشد، یقینا این ویژگی اثرات مضری بر جریان مسئله گشایی خواهد گذاشت (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
۲-۱-۸-۱-۴) ارتباط غیر مستقیم IU با اجتناب شناختی