۲-۱-۲-۱۰٫ نظریه آبراهام مزلو[۱۲۶]
مزلو همزمان با کار بر روی افراد خود شکوفا، به این نتیجه رسید که این افراد با سایر مردم بر حسب آنچه آن ها را برمی انگیزاند، تفاوت دارند. او در مورد انگیزش اشخاص خود شکوفا، نظریه ای رادیکال، به نام فرا انگیزش( که گاهی اوقات انگیزش از نوعB[127]، یا بودن[۱۲۸] نامیده می شود)، وضع کرد.
مزلو در این زمینه نوشت که بالا ترین انگیزه، این است که نا برانگیخته و نا فعال باشیم. افراد خود شکوفا کوشش نمی کنند، و به جای آن رشد و تحول مییابند.
باید بین انگیزش افراد خود شکوفا و انگیزش افراد غیر خود شکوفا تمیز قایل شویم، مزلو مورد دوم را کمبود یا انگیزش از نوع D[129] می نامد. انگیزش از نوعD، شامل جبران نوعی کمبود در درون موجود زنده است. انگیزش کمبود، نه فقط به نیازهای فیزیولوژیکی، بلکه به نیازهای ایمنی، تعلق، عشق و احترام نیز اطلاق می شود. این ها نیازهای سطح پایین ترند و ما را به کوشش برای رسیدن به چیزی خاص بر می انگیزند.
بر عکس، افراد خود شکوفا به نیازهای سطح بالاتر توجه دارند، توجه آن ها به برآورده کردن تواناییهای بالقوه و دانستن و فهمیدن جهان خودشان است. در این موقعیت، یکی از نیازهای فرا انگیزشی آنان این است که در جستجوی ارضای کمبودها یا کوشش برای کاهش دادن تنش نباشد. هدف آنان غنی سازی و گسترش دادن زندگی و افزودن تنش خود از طریق تجربه های چالش انگیز و گوناگون است.
اگر هدفهای مشخصی وجود نداشته باشد که افراد خود شکوفا در جهت آن بکوشند، در آن صورت، نیروی انگیزشی در این افراد چیست؟ مزلو میگوید که این افراد به شکل معمول برانگیخته نمی شوند، بلکه آنان فرا انگیخته میشوند، تا توان بالقوه خود را به حداکثر برسانند. مزلو این حالت را به صورت رشد منش، ابزار منش، بالیدگی و رشد و در یک کلام خودشکوفایی توصیف میکند.
افراد خود شکوفا ورای کوشیدن یا خواستن چیزی هستند که نیاز به برآورده کردن یک کمبود را برآورده کنند، همه کمبودهای آن ها از طریق ارضای نیازهای سطح پایین تر برآورده شده است. افراد خود شکوفا دیگر بر اساس ارضای نیازهای پایین تر در حال شدن نیستند. اکنون آن ها در حالتی از شدن هستند که خود انگیخته و طبیعی است و با خوشنودی انسانیت کامل خود را نمایان میکنند. مزلو فهرستی از فرا نیازها را که افراد خود شکوفا به سوی آن ها حرکت میکنند، مطرح میکند و معتقد است، همان گونه که ناتوانی در ارضای هر نیاز سطح پایین تر زیان بار است، ناکامی فرا نیازها، فرا آسیب ایجاد میکند.
بیماری های خاصی که به وسیله ناکامی این نیازهای رشدی ایجاد می شود، به اندازه بیماری هایی که به وسیله این نیازهای پایین تر ایجاد میشوند، آشکار نیست. این بدان معنی است که فرا آسیب ها به اندازه اکثر بیماری های عادی احساس نمی شوند، فرا آسیب یک بیماری مبهم است. آن ها ممکن است احساس تنهایی، درماندگی، پوچی، افسردگی و نومیدی کنند، اما نمی توانند به منبع یا هدفی که ممکن است درماندگی آن ها را تسکین دهد، اشاره کنند(شولتز، ۱۹۹۰).
۲-۱-۲-۱۰-۱٫ ویژگی افراد خود شکوفا
از نظر مزلو تعداد بسیار کمی از افراد میتوانند به خود شکوفایی برسند(یک درصد ازکل جامعه و یا کمتر). در اینجا به ذکر چند مورد اشاره میکنیم.
– دارای ادراک بسیار کارآمد از واقعیت: افراد خود شکوفا جهان پیرامون خود، از جمله مردم را به طور روشن وعینی درک میکنند. ادراک آن ها به وسیله عوامل ذهنی از قبیل ترسها و نیازها تحریف نشده است.
– تمرکز بر روی مشکلات به جای تمرکز روی خود: افراد خود شکوفا احساس میکنند در زندگی خود ماموریتی دارند، یعنی کاری خارج و فراتر از خودشان، که بیشتر انرژی خود را به آن اختصاص دهند. به همین خاطر افراد خود شکوفا بسیار سخت کوش هستند و لذت و هیجان زیادی رادر کار کردن مییابند. آن ها به خاطر پول، شهرت یا قدرت خود را درگیر کار نمی کنند، بلکه به خاطر اینکه این کار فرانیازهای آن ها را ارضا می کندخود را درگیر کار میکنند(شولتز۱۹۹۰).
۲-۱-۲-۱۰-۲٫ کمال گرایی از دیدگاه اسلام
مکتب اسلام، همواره پیروان خود را از افراط و تفریط بر حذر داشته و آن ها را به اعتدال و میانه روی تشویق نموده است. ترجمه آیاتی از قران کریم بیانگر این است که انسان به اندازه تواناییهای خود مکلف شده نه بیشتر. با اندکی اندیشیدن در این آیات مشخص می شود که ویژگی هایی چون داشتن معیارهای دست نیافتنی، تلاش افراطی برای دست یافتن به آن معیارها و ارزیابی سخت گیرانه، از نظر اسلام نکوهیده شناخته میشوند چرا که بیرون از تاب و توان انسان هستند (هرمزی نژاد، شهنی ییلاق و نجاریان، ۱۳۸۰).
۲–۱-۳٫ رویکردهای درمانی[۱۳۰]
۲–۱-۳-۱٫ رویکرد شناخت درمانی[۱۳۱]
شناخت درمانی بر پایه این نظریه شناختی بنا نهاده شده، که شیوه تفکر فرد کمال گرا، تا اندازه زیادی شیوه احساس ها و رفتار وی را تعیین میکند. وقتی افراد ارزش های حیاتی خود را در معرض موقعیتی تهدید کننده می بیند، دچار پریشانی میشوند. در این هنگام، ادراک و تفسیر آن ها از رویدادها بسیار انتخابی، خودبینانه و خشک است. این امر به عملکرد فعالیت شناختی طبیعی فرد آسیب می رساند و توانایی بازداشتن افکار ناهماهنگ کاهش مییابد. از سوی دیگر تمرکز، یادآوری یا استقلال فکر به ضعف می گراید.
در شناخت درمانگری با تعبیر و تفسیرها و نتیجه گیری های سازش نیافته فرد کمال گرا به مثابه فرضیههای قابل آزمون برخورد می شود.
راهبرد کلی شناخت درمانگری بر همکاری مراجع و درمانگر مبتنی است و هدف آن کشف تعبیرهای ناسالم بیمار و تلاش برای تغییر آن ها است. در شناخت درمانگری مراجع و درمانگر با یکدیگر مانند یک تیم عمل میکنند. در این روش بر موقعیت های فعل تأکید می شود و نقش باورها و شناخت های نادرست و سازش نیافته مورد توجه کامل قرار میگیرد. در این روش درمانی، فرد کمال طلب در صفحۀ عمل در نظر گرفته می شود که بر اساس تعریف محرک ها زندگی میکند و فردی است که فعالیت و تلاش هایش به طور موقت به علت اطلاعات نادرست کارایی لازم را ندارند.
راهبرد دیگر: اکتشاف هدایت شده است و هدف آن پی بردن به باورها و افکار تحریفی فرد و مرتبط ساختن آن ها با تجربه هایی است که در گذشته وی رخ دادهاند. در جریان درمان تلاش می شود تا نتیجه گیری ها و استنتاج های شخصی، از راه ارزشیابی پیوسته واقعیت آزمون شوند. هدف اولیه درمان تغییر ابزارهای پردازش اطلاعات به گونه ای«خنثی تر»است تا رخدادها به شیوه ای متعادل تر ارزیابی شوند. این تغییر به حالت بهنجار از راه بررسی منظم افکار تحریفی و غیر منطقی انجام می شود. اطلاعات صحیح شده به نظام فکری و شناختی فرد بازگردانده میشوند و بدین سان سازش شکل میگیرد.